يادداشت سردبير٬ شماره ١۶٣
مير حسين موسوى
و "دو راهى" نظام
سياوش دانشور

در هفته اخير بيش از گذشته موسوى و کروبى و خاتمى و رفسنجانى از مخاطراتى که نظام اسلامى را تهديد ميکند سخن گفتند. عبارت خطر "سقوط نظام" براى توصيف سياستهاى خامنه اى و دولت احمدى نژاد با صراحت و نگرانى بسيار بيشترى مطرح ميشود. موسوى در اظهارات اخيرش بر "از دست رفتن زمان و فرصت ها" در قياس با دوره سابق و بر "دو راهى کاملا متضاد که پيش روى کشور و نظام" قرار گرفته تاکيد دارد اما پاسخ اين تناقض مهلک را نميدهد که چگونه در "چهارچوب نظام و اسلام و قانون اساسى" دو راه حل "کاملا متضاد" ميتوانند وجود داشته باشند!

دو راهى موسوى
موسوى و شرکا با تاخير بالاخره پذيرفته اند که وضع کنونى قابل ادامه نيست. پذيرفته اند که سير حذف و سرکوب مخالفين قسم خورده به نظام اسلامى و حتى اعدام وسيع مردم مخالف يک راه و يک تمايل قوى در حکومت اسلامى است. هرچند اين راه از نظر موسوى به "متلاشى شدن نظام" منجر ميشود اما ديگر نفس آن زير سوال نيست. موسوى به زبان و ادبيات مخالفين دربارى حکومت اين راه را "رويکرد اقتدارگرايانه" مينامد. راه دوم از نظر موسوى "انتخاب مردم" است. بزعم وى "راه دیگر برگرداندن امور به سمتی است که مردم خود حاکم بر سرنوشت خویش باشند و چند نفر برای آنها تصمیم نگیرند. راهی که در آن زندانیان سیاسی آزاد، حق اجتماعات به رسمیت شناخته می شود و محدودیت مطبوعات و رسانه ای برداشته می شود. مهمتر از همه حق انتخابات آزاد و رقابتی و غیر گزینشی نیز به رسمیت شناخته شود".

اگر موسوى و موئتلفينش قبل از نمايش انتخابات اين توهم را داشتند که در فرداى "انتخابات" از طريق صندوق راى سکان قدرت را بدست ميگيرند٬ اگر تشخيص ندادند که تقابل جناح ها بدليل فشارهاى وسيع در پائين وارد دو راهى هاى خطرناک و راه بدون بازگشت شده است٬ امروز نيز بدليل تلاش براى بقاى نظام هنوز همين اشتباه محاسبه را دارند. واقعيت اينست عليرغم اينکه موسوى و ديگران چه هشدارى ميدهند اما ابزارى براى تقابل و يا منتفى کردن "راه اول" ندارند. در منطق موسوى نفى راه اول پيروزى راه دوم است. اما پيروزى راه دوم يعنى "انتخاب مردم" براى موسوى و مدافعين نظام اسلامى در گرو چيست؟ برگزارى "انتخاباتى" جديد زير نظر خامنه اى؟ کودتا عليه خامنه اى؟ سازماندهى قيام عليه دولت احمدى نژاد؟ به کدام طرق سياسى دنياى امروز قرار است خامنه اى و احمدى نژاد قدرت را به جناح مقابل تفويض کنند؟ اينها هيچکدام پاسخ ندارند.

موسوى نميخواهد عليه نظام اسلامى شورش کند. همه تلاشش براى کنترل اعتراض جامعه در چهارچوب هاى قانونى و اسلامى حکومت است. اگر يکبار به شکنجه و اعدام در زندان اعتراض کند صد بار عليه "خشونت مردم" و تاکيد بر رعايت قانون حکومت قاتلين تاکيد ميکند. پس به چه طرق سياسى و عملى ميتواند راه دوم و به اصطلاح "انتخاب مردم" را عملى کند؟ بجز اينست که بايد خامنه اى راه ايشان و شرکا را به کاخ رياست جمهورى هموار کند؟ آيا چنين امرى ممکن است؟ يعنى خامنه اى و کسانى که امروز حکومت را در دست دارند دو دستى سرنوشت نظامشان را دست موسوى و اصلاح طلبان مسلمان و اصولگرايان معتدل ميدهند؟ آيا اين توهم کودکانه اى نيست که قبل از نمايش انتخابات بر کل اين اردو حاکم بود و روز بعد "انتخابات" دود شد و هوا رفت؟ آنها حتى تصور نميکردند در فاصله چند روز به بيرون حکومت پرتاب شوند. تنها يک امکان ميتواند وجود داشته باشد و آن اينست که براساس توافق در بالاترين سطح حکومتى٬ بخشى از اردوى راست خود را بعنوان يک دولت آلترناتيو آرايش دهد و در دقيقه نود وارد عمل شود. يعنى در شرايطى که خطر حاد سرنگونى در داخل و يا تهاجم نظامى از خارج بقاى رژيم اسلامى را تماما زير سوال برده است. اما اگر چنين توافقى وجود داشت و يا هنوز وجود داشته باشد٬ رويدادهاى يکسال اخير را بايد "نقض توافقات" محسوب کرد! چنين تحليلى در چهارچوب تقابل شديد خطوط مختلف براى بقاى نظام بشدت ذهنى است.

اين هم روشن است که راه دوم که با نام بى مسماى "انتخاب مردم" خطاب ميشود٬ چيزى فراتر از آزادى زندانيان خودى و "مديران برجسته نظام در سه دهه گذشته"٬ آزادى مطبوعات خوديها٬ و محدود کردن اختيارات شوراى نگهبان نيست. در اين راه قرار نيست مردم در انتخابشان به انحلال جمهورى اسلامى راى دهند. قرار نيست نسل جديد ضد دين٬ سازمانهاى مستقل کارگرى٬ احزاب سياسى اپوزيسيون٬ کمونيستها و مخالفين نظام و دستگاه مذهب "آزادانه و بدون گزينش" در انتخابات شرکت کنند. همانطور که موسوى تصريح ميکند٬ الگويشان مجلس دوره اول جمهورى اسلامى است. اين نهايت تحفه موسوى و شرکا در تقابل با خط مشى "اقتدارگرايانه" خامنه ايها در دفاع از سياست بقاى نظام اسلامى است. اما اين توهمات تنها جاده را براى عملى شدن راه حل اول صاف ميکند. 

کدام دو راهى؟
واقعيت اينست که جمهورى اسلامى با دو راهى هاى خطرناک و خرد کننده روبرو است که با تبئين موسوى تفاوت بنيادى دارد. نام واقعى آن "رويکرد اقتدارگرايانه" پاکستانى شدن حکومت اسلامى است و مضمون آن حذف کامل مخالفين سياسى درون حکومتى و سرکوب خونين مخالفين کل حکومت و استقرار يک اختناق گسترده است. از آنجا که پياده کردن اين سناريو ريسک بالائى دارد و از جمله در اولين گامها ميتواند به سرنگونى کل نظام منجر شود٬ ايجاد امکانات و شرايطى که اجراى اين سياست را تسهيل کند ضرورى است. به همين دليل است که بخشى از جمهورى اسلامى از جنگ و گسترش تروريسم اسلامى استقبال ميکند. تعميق تنش هاى منطقه اى و بين المللى بعنوان راهى٬ که بزعم آنها ميتواند امکانات تمام کردن کار نيمه تمام را فراهم کند٬ نگريسته ميشود. آنها بقاى خود را در داخل در گرو تبديل شدن به نيروئى سهمگين در منطقه و جهان و برسميت شناسى قدرت و امتيازات خود توسط آمريکا و کشورهاى غربى ميدانند. آنها ميدانند که قدرتگيرى اسلامى سياسى در منطقه به قدرت و مشروعيت داخلى جمهورى اسلامى ترجمه نشد و پيشروى در عراق و افغانستان يا لبنان و فلسطين هنوز درد بى درمان داخلى را جواب نميدهد. آنها هر نوع سازشى با جناح مقابل را شکست اين استراتژى و زمينه تهاجم مردم به کل نظام اسلامى ميدانند. آنها نه فقط به توهمات موسوى ها و خاتمى وقعى نمى نهند بلکه اين مواعيد را بعنوان "خيانت به نظام" تلقى ميکنند و با همين عنوان با آن تاکنون برخورد کرده اند. تجربه دو خرداد از نظر اين جناح نمى بايست تکرار شود و نشد. اين پلاتفرم در نيمه راه منتفى نشده است بلکه در دو قلمرو داخلى و خارجى با شدت و حدت بيشتر در حال اجرا است. موسوى درست تشخيص داده است که دراين مسير نهايتا نظام متلاشى ميشود و اتفاقا دليل مخالفتش دقيقا همين است. اين کارت آخر جمهورى اسلامى است و حتى تصور اينکه چه اشکالى بخود ميگيرد براى خود آنها نيز غير قابل تبئين است. چنين سياستى ممکن است در ابتدا با درجه اى ارعاب در جامعه روبرو شود اما موج برگشت عليه آن اگر نه برق آسا اما وسيع و نابود کننده خواهد بود. در جدال مرگ نوع مرگ فرق نميکند. اگر حکومت وارد راه بدون بازگشت شده است مردم و جنبشهاى سياسى و نيروهاى مخالف حکومت نيز وارد جدال بر سر پايان دادن به حکومت اسلامى و تقابل با قوه قهريه حکومت و بزير کشيدن و درهم کوبيدن آن خواهند شد. پيروزى و شکست در اين جنگ براى هيچ سوى جدال محتوم نيست.  

راه دوم موسوى اما بر توهم پراکنى و رياکارى عميقى بنا شده است. "انتخابات آزاد" در شرايط امروز و با وجود جمهورى اسلامى کوچکترين موضوعيتى ندارد. شايد اين تصور در ذهنيت عده اى توده اى و ناسيوناليست که سياست را به تلاش گروه فشار در خدمت يک جناح حکومت تقليل داده اند جائى داشته باشد٬ اما در دنياى واقعى و در جدال با حکومت اسلامى سر سوزنى اعتبار ندارد. مردم روزى حتما در انتخاباتهاى واقعا آزاد که حق عموم شهروندان بزرگسال به کانديد شدن٬ راى دادن و عزل ممکن شده باشد شرکت خواهند کرد. اما چنين شرايطى محصول بفرجام رسيدن يک پروسه سياسى و يک پيروزى سياسى بر حکومت اسلامى است و نه با فرض وجود جمهورى اسلامى! "انتخاب مردم" با فرض جمهورى اسلامى همانقدر ممکن و عقلائى است که هاله نور دور سر احمدى نژاد در سازمان ملل. راه دوم تنها ميتواند يک راه حل انقلابى براى سرنگونى کل نظام اسلامى باشد. راه حلى که هم با اميال و خواستهاى اکثريت عظيم جامعه ايران انطباق دارد و هم ميتواند ماشين تروريسم دولتى و اسلامى را متوقف و سناريوهاى ضد جامعه را حاشيه اى کند.

راه حل هاى بالا٬ هر راه حلى اعم از سازش درون حکومتى تا تنش نظامى و جنگ و دشمن تراشى داخلى و سرکوب٬ همه به نابودى و عقبگرد جامعه منجر ميشود. هيچ افقى براى گشايش اقتصادى٬ گشايش سياسى و آزادى نسبى مردم در اين راه حلهاى ارتجاعى وجود ندارد. مردم آزاديخواه تنها ميتوانند آزادى و برابرى را بقدرت خود اعاده کنند و بقدرت خود نگهدارند. تحقق اين آرمان ديرينه نسلهاى متمادى بدون انحلال جمهورى اسلامى ممکن نيست و اين واقعى ترين انتخاب مردم ايران است.

نقطه سازشهاى جديد
و بالاخره اشاره اى گذرا بر تلاشهاى جديد در اپوزيسيون ايران ضرورى است. اخيرا بحثهاى متعددى راجع به "کنگره ملى"٬ "ايجاد جبهه" با عناوين مختلف٬ "ائتلاف اپوزيسيون حول انتخابات آزاد"٬ "آرايش جديد جنبش سبز"٬ ايجاد تلويزيون و رسانه و سازمان مناسب و آلترناتيو طرح ميشود. اين بحثها٬ مستقل از هويت سياسى ارائه دهندگان اش٬ در چهارچوب اوضاع سياسى ايران اين معنى را دارد که پيروزى جناح مغضوب اصلاح طلب حکومتى ممکن نيست و مجموعه احتمالات و مخاطرات ضرورت يک تجديد آرايش ميان اپوزيسيون بورژوائى را بجلو صحنه رانده است. فرض سياسى و اعلام نشده اين تلاشها اينست که جمهورى اسلامى رو به سقوط گام برميدارد و سازش درون حکومتى غير ممکن شده است. لذا اين طرحها براى ايجاد خاکريزى که بتواند بسرعت و در متن سرنگونى بعنوان آلترناتيو حى و حاضرى توسط غرب مورد حمايت قرار گيرد مورد بررسى قرار ميگيرد. اين تلاشها درست مانند تلاش اصلاح طلبان حکومتى تلاشى براى متوقف کردن مردم و تحميل نقطه سازشى به آنان است.

در تقابل با کل اين احتمالات کمونيسم کارگرى بر سرنگونى انقلابى و آلترناتيو کارگرى٬ راه حل سوسياليستى تاکيد دارد. جمهورى اسلامى رفتنى است. بحران جمهورى اسلامى ميتواند به نفع راست يا چپ حل شود. راه حلهاى از بالا تاکنون جملگى شکست خوردند اما در اشکال جديدى بازسازى و جلو صحنه مى آيند. کمونيسم کارگرى اينبار اجازه نميدهد که راه حل دست راستى با ترکيب جديدى از اسلاميون و ناسيوناليستها٬ دور ديگرى جامعه ايران را به کام يک استبداد جديد ببرد و سرمايه دارى ايران را روى دوش قتل عام کمونيستها و انقلابيون و استثمار شديد طبقه کارگر بازسازى کند. اينبار جدال چپ و راست برسر سرنگونى و انتخاب واقعى مردم در تعيين مسير جامعه و نظام آتى همه جانبه تر و اجتماعى تر است. *

٣ اوت ٢٠١٠